English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (1456 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
remark U تبصره ملاحظه کردن
remarked U تبصره ملاحظه کردن
remarking U تبصره ملاحظه کردن
remarks U تبصره ملاحظه کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
wavers U تردید پیدا کردن تبصره قانون
wavering U تردید پیدا کردن تبصره قانون
wavered U تردید پیدا کردن تبصره قانون
waver U تردید پیدا کردن تبصره قانون
She is a considerate (an inconsiderate ) person . U آدم با ملاحظه یی ( بی ملاحظه یی ) است
footnote U تبصره
accept as true U تبصره
footnotes U تبصره
perceived U ملاحظه کردن
perceives U ملاحظه کردن
consider U ملاحظه کردن
considers U ملاحظه کردن
perceiving U ملاحظه کردن
to take note of U ملاحظه کردن
observe U ملاحظه کردن
note U ملاحظه کردن
perceive U ملاحظه کردن
regards U ملاحظه کردن
observing U ملاحظه کردن
observes U ملاحظه کردن
observed U ملاحظه کردن
notes U ملاحظه کردن
noting U ملاحظه کردن
regard U ملاحظه کردن
regarded U ملاحظه کردن
notes U تبصره یادداشت ها
note U تبصره قبض
note U تبصره یادداشت ها
noting U تبصره یادداشت ها
noting U تبصره قبض
notes U تبصره قبض
to take in a reef U با ملاحظه کار کردن
To be observant of the regulations . U ملاحظه مقررات را کردن
article had two notes U ماده یکم دو تبصره
heeds U محل گذاشتن به ملاحظه کردن
heeding U محل گذاشتن به ملاحظه کردن
heeded U محل گذاشتن به ملاحظه کردن
heed U محل گذاشتن به ملاحظه کردن
to respect persons U ملاحظه کردن وواهمه داشتن ازمردم
not to lose sight of U ملاحظه کردن [به کسی یا چیزی] را فراموش نکردن
to watch something U مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
regarded U ملاحظه
prudence U ملاحظه
tact U ملاحظه
unmindful U بی ملاحظه
unconsidered U بی ملاحظه
regard U ملاحظه
indiscreet U بی ملاحظه
incautious U بی ملاحظه
regards U ملاحظه
remarks U ملاحظه
considerations U ملاحظه
disregardful U بی ملاحظه
animadversion U ملاحظه
consideration U ملاحظه
bluftly U بی ملاحظه
gravitas U ملاحظه
cum grano U با ملاحظه
respects U ملاحظه
incosiderate U بی ملاحظه
thoughtless U بی ملاحظه
respect U ملاحظه
rashness U بی ملاحظه گی
remarking U ملاحظه
incircumspect U بی ملاحظه
unthinking U بی ملاحظه
remark U ملاحظه
observations U ملاحظه
remarked U ملاحظه
observation U ملاحظه
inconsiderate U بی ملاحظه
not unmindful U بی ملاحظه
regard for others U ملاحظه دیگران
annotation U تحشیه ملاحظه
annotations U تحشیه ملاحظه
regardant U ملاحظه کننده
regrad for others U ملاحظه دیگران
heeds U ملاحظه رعایت
heed U ملاحظه رعایت
circumspect U ملاحظه کار
noteless U غیرقابل ملاحظه بی نت
heeding U ملاحظه رعایت
heeded U ملاحظه رعایت
irrespective of U بدون ملاحظه
inadvertent U بی ملاحظه سهوی
blat U بی معنی و بی ملاحظه
noted U مورد ملاحظه
healable U قابل ملاحظه
considerately U ازروی ملاحظه
circumspectly U ملاحظه کارانه
circumspective U ملاحظه کار
ciecumspect U ملاحظه کار
reckless U بی ملاحظه بی اعتنا
canniness U ملاحظه کاری
wary U با ملاحظه هشیار
worthy of note U قابل ملاحظه
noticeably U بطرز قابل ملاحظه
sizeable U قابل ملاحظه بزرگ
observantly U از روی ملاحظه و رعایت
noteworthiness U قابل ملاحظه بودن
noteworthily U بطور قابل ملاحظه
thoughtful of others U با ملاحظه نسبت بدیگران
oversubtle U بیش از حد ملاحظه کار
Without the least regard . U بدون کمترین ملاحظه یی
petty U غیر قابل ملاحظه
blankly U بدون ملاحظه بکلی
blat U بی ملاحظه حرف زدن
remerkableness U قابل ملاحظه بودن
considerably U بطور قابل ملاحظه
As you can see for yourself. U همانطور که ملاحظه می فرمایید
remarkably U بطور قابل ملاحظه
unconsidered U غیر قابل ملاحظه
sizable U قابل ملاحظه بزرگ
without the gloves U جدا بی ملاحظه بی رودربایستی
glib answer U پاسخ بدون ملاحظه [بی فکر]
Observation of natural phenomena . U ملاحظه پدیده های طبیعی
You must make allowances for his age . U باید ملاحظه سنش را بکنی
notably U بطور برجسته یا قابل ملاحظه
He is very cartious ( circrmspect, reserved ) . U خیلی ملاحظه کار است
It was some consikerable amount. U مبلغ قابل ملاحظه ای بود
to take off the gloves U رودربایستی راکنارگذاشتن بی ملاحظه گفتگوکردن
observingly U از روی ملاحظه حرمت گرارانه
unadvied U تند بی ملاحظه بی احتیاط ناسنجیده
unadvised U تند وبی ملاحظه بی احتیاط
guarded U احتیاط امیز ملاحظه کار
reappraising U دوباره مورد ملاحظه قرار دادن
irrespectively U بدون ملاحظه چیزهای دیگر مستقلا
reappraises U دوباره مورد ملاحظه قرار دادن
reappraised U دوباره مورد ملاحظه قرار دادن
reappraise U دوباره مورد ملاحظه قرار دادن
hardball U فعالیت سخت و عاری از ملاحظه و مروت
No more Mr. Nice Guy! <idiom> U دیگر به هیچ کس ملاحظه نمیکنم! [اصطلاح روزمره]
to be wary of saying something U در گفتن سخن ملاحظه اطراف کار راکردن
scapegrace U ادم بی پروا وبی ملاحظه اصلاح ناپذیر
respecter U کسی که از مردمان بانفوذ یاتوانگر ملاحظه یا صرفداری میکند
worthy of remark U قابل ملاحظه برجسته مشهور فوق العاده استثنائی
respecters U کسی که از مردمان بانفوذ یاتوانگر ملاحظه یا صرفداری میکند
inconsiderably U بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
soft-pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
sterilized U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
woo U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
withstands U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
wooed U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
woos U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
correct U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
sterilize U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilising U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
cross U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
check U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
support U حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
crossest U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
withstand U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstood U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
crosses U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosser U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1Arousing
1pedal pamping
1construed
1این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
1meaning of taking law
1Open the "Wind Farm" subsystem and in the Timer blocks labeled "Wind1" and "Wind2", Wind3" temporarily disable the changes of wind speed by multiplying the "Time(s)" vector by 100.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com